-
درس زندگی 2
سهشنبه 19 آبانماه سال 1394 15:48
داستان فوقالعاده جذاب نجات یافته ها برای دانلود click کنید. مهارتهای جهت آرامش بیشتر برای دانلود click کنید. دو هم اتاقی برای دانلود click کنید با تشکر از استاد بارافکن
-
درس زندگی 1
جمعه 15 آبانماه سال 1394 23:08
مطالبی جدید از مطالب استاد حسین بارافکن فرق آینه و پنجره،برای دانلود click کنید. بهتر است بدانیم که، برای دانلود click کنید. یک پیام ، برای دانلود click کنید. با تشکر از دوستان نظر یادتون نره مرسی .
-
استاد بارافکن
یکشنبه 10 آبانماه سال 1394 22:20
اطلاعیه اطلاعیه اطلاعیه با سلام این مطلاب مطلق به استاد حسین بارافکن می باشد برای دانلود جزوه استاد بارافکن click کنید. برای دانلود داستان واقعی click کنید. 5 راه ارتقای شوخ طبعی برای ارتقای روابط اجتماعی برای دانلود click کنید(روانشناسی) لطفا در نظر سنجی شرکت کنید با تشکر از استاد حسین بارافکن .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 فروردینماه سال 1394 15:29
آهنگهای آروم حس تنهای بی حوصله کمی ذوق کامپیوتر اینترنت وبلاگ چای چه سالادی شده این زندگی بی رنگ من ؛ انگار تو یه فیلم سیاه قدیمی من نقش اولم بیشتر دلم به حال تماشاگران این فیلم می سوزه.
-
سال 94
چهارشنبه 5 فروردینماه سال 1394 05:35
پیام نوروز این است دوست داشته باشید و زندگی کنید ، زمان همیشه از آن شما نیست . . .
-
سزوار ببخش!!!
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1393 12:55
خدا مرا از بهشت راند...از زمین ترساند، شما مرا از زمین راندید...از خدا ترساندید، من اینک در کنار شیطان آرام گرفته ام،که نه مرا از خویش می راند و نه از هیچ می ترساند...! احمد شاملو
-
با من باش
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 14:47
گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای من شکستم هر دو را گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام به خاموشی مغرورانه ات شکستی تو مرا با تو گفتم از همه تنهایی ام، خستگی ام با تو گفتم تا بدانی با همه ناجیگری، بی ناجی ام تو، سکوتت خنجریست بر قلب من و حضورت، مرهمی بر زخم من پس، باش تا همیشه با من باش حتی اگر خاموشی
-
سکوت
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1393 11:38
دخترک می رقصد ... دخترک می خندد ... دخترک می خواند ... پسر به دیوار نگاه می کند دخترک از رویا می گوید ...دخترک از عشق می گوید... پسر به دیوار نگاه می کند دخترک از بوسه می گوید... دخترک از هوس می گوید ... پسر به دیوار نگاه می کند دخترک شراب می ریزد... دخترک لخت می شود ... پسر به دیوار نگاه می کند دخترک عصبانی می شود...
-
بدون سربرگ
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 18:43
کاش می شد عشق را ابراز کرد یا که عشق را با سحر آغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم یا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت تولدت مبارک ( سکوت...تاریکی...تنهایی...بالکن )
-
نرم افزارهای موبایل ((رایگان))
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 11:07
چند روزی بود که فکر می کردم چی بذارم که شما دوستان ازش خوشتون بیاد تصمیم گرفتم که نرم افزار بذارم و ازتون بخوام هرچی نیاز دارید در قسمت نظر دهی بگید تا در اسرع وقت برا شما تهیه کنم و برای دانلود ارائه کنم. نظر یادتون نره ها برنامه قرآن برای اندروید برای دانلود اینجا را کلیک کنید. برنامه آواکس برای اندروید برای دانلود...
-
آهنگ
شنبه 22 تیرماه سال 1392 19:53
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم نه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم آوار پریشانیست ، رو سوی چه بگریزیم ؟ هنگامۀ حیرانیست ، خود را به که بسپاریم ؟ تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ، کوریم و نمیبینیم ، ورنه همه بیداریم دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم دردا که هدر دادیم آن ذات...
-
خواستگارهای کوهی
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 10:38
دختر تنها ! از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه دوستش میگه : من هم تنهام ، بیا با هم بریم کوه ، چون شنیدم خیلی از مردهای آماده ازدواج و تنها برای پیدا کردن زن میرن کوه ... اون دو تا میرن کوه در بالای یه صخره کوه جایی که اون دو تا هیچ کسی رو نمی بینن...
-
خاطرات از آهنگ
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 10:34
گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم مثه آفتاب اگه برمن نتابی سردمو بی رنگم گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم مثه آفتاب اگه برمن نتابی سردمو بی رنگم همه آهم همه دردم مثه طوفان پره گردم باد مستم میپیچم دوره تو میگردم گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم مثه آفتاب اگه برمن نتابی سردمو بی رنگم مثه آفتاب اگه برمن نتابی سردمو بی...
-
شعر
شنبه 16 دیماه سال 1391 22:06
و از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد و اشک من ترا بدرود خواهد گفت. نگاهت تلخ و افسرده است. دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است. غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است. تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی. تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی. تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن...
-
داستان 5
یکشنبه 21 آبانماه سال 1391 22:00
محاکمه عشق جلسه محاکمه عشق بود، عقل قاضی ، و عشق محکوم .... به دلیل تبعید به دورترین نقطه مغز یعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی؟ ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی ؟ وشما...
-
داستان 4
شنبه 6 آبانماه سال 1391 20:56
بهترین راه ابراز عشق یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از...
-
داستان 3
جمعه 28 مهرماه سال 1391 00:58
با سلام من فرشته هستم چون شما گناه کار هستید صداتون ضبط میشه بعدا برسی خواهد شد. من : نه تروخدا این بار هزارم دارم زنگ می زنم می دونید چقدر این خط شلوغه. فرشته: باز هم یک گناه دیگه چرا دروغ میگی .تو اگر یک بار هم زنگ زده باشی مطمئن باش به مشکلت رسیدگی میشه اینجا با جاهای دیگه فرق میکنه. حالا پیغامتو بگو... من : خدایا...
-
داستان 2
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 20:52
عاشق خجالتی وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم...
-
داستان1
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 12:22
پیرمرد وفادار پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد...در راه با یک ماشین تصادف کرد و اسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند: ((باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت اسیب ندیده)) پیرمرد غمگین شد،گفت عجله دارد و...
-
نمی دانم چه می خواهم بگویم
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 21:00
نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته است در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته است نمیدانم چه می خواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی می سوزدم گه می نوازد گهی در خاطرم می جوشد این وهم ز رنگ آمیزی غمهای انبوه که در رگهام جای خون روان است سیه داروی زهرآگین اندوه فغانی...
-
دلم می گوید
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 21:36
به جرم اینکه دستم .... بوی گل می داد .... منو زندانی کردن .... اما فکر نمی کردن که شاید گلی .... کاشتم.
-
بی دلیل
دوشنبه 30 مردادماه سال 1391 21:15
مرسی که هستی... و هستی را رنگ میآمیزی هیچ چیز از تو نمیخواهم.. ... در سخت ترین شرایط به کسی فکر می کنی که در کور سوی فکرش خیالت سپری نمی شود .....
-
دل نوشته
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 21:04
چی بگم دلم داره آتیش میگیره ای خدا مگه این مادر چکار کرده بود به قول داریوش :((من از خدا هم گله دارم))
-
اخوان
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 20:48
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 با تو دیشب تا کجا رفتم تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند من نمی گویم که باران طلا آمد لیک ای عطر سبز سایه پرورده ای پری که باد می بردت از چمنزار حریر پر گل پرده تا حریم سایه های سبز تا بهار سبزه های عطر تا دیاری که...
-
احمد شاملو پیر شعر نو
جمعه 16 تیرماه سال 1391 21:05
اشک رازیست لبخند رازیست عشق رازیست اشک ِ آن شب لبخند ِ عشقام بود. قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی… من درد مشترکم مرا فریاد کن درخت با جنگل سخن می گوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن می گویم نامت را به من بگو دستت را به من بده حرفت...
-
حال و هوای امروز من
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 09:54
شکایت عشق ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت...
-
حس پرواز
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 09:26
تو هنوزم مثل قصه واسه پرواز خیالی حسش خوبه یه بهونه واسه بارون چشامی تو نگاهت مثل آفتاب تا همیشه مهربونه قلب پاکت مثل آینه که همیشه روبه رومه لحظه های عاشقونه در کنارت آرزومه داشتن تو واسه قلبم مثل فتح آسمونه کاش بدونی که به جز تو عشقی از خدا نمی خوام تو که باشی در کنارت تا ابد مالک دنیام مثل جاده که همیشه واسه رفتن و...
-
هـــدیــه
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 09:26
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریـکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه من آمدی ، برای من ای مهربان چــراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم.
-
مجنون
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 09:20
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی...
-
سمت خدا
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 09:19
دلم باران بارانی از جنس اشک تا حالا شده روبه خدا بایستدی باهاش حرف بزنی؟ من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم...